جدول جو
جدول جو

معنی پیشاب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشاب کردن(هََ هََ قَ)
بول کردن. شاشیدن. رجوع به پیشاب ریختن شود
لغت نامه دهخدا
پیشاب کردن
بول کردن شاش کردن شاشیدن ادرار کردن
تصویری از پیشاب کردن
تصویر پیشاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکار کردن
تصویر پیکار کردن
نبرد کردن، منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشباز کردن
تصویر پیشباز کردن
استقبال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی کردن بیشرمی کردن: سپر از غمزه مست تو بیندازد چرخ با دو ابروی خود کس نکند پیشانی. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوا کردن
تصویر پیشوا کردن
مقتدی کردن راهبر کردن رئیس قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشواز رفتن استقبال کردن، یا مثل: سگ بخورد پیشواز گرگ میرود طعامی بس ثقیل و ناسازوار است
فرهنگ لغت هوشیار
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن روی (رخساره) روی سرخ کردن و شادمان شدن ازچیزی. دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر: سنگی پرت کرد، تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن، فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه. یا پرت کردن حواس کسی. فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکش کردن
تصویر پیشکش کردن
((کِ. کَ دَ))
تقدیم کردن هدیه ای به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
Disconcert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
Chuck, Dart, Fling, Hurl, Lob, Pitch, Throw, Toss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
扔 , 投掷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lanzar, tirar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lanciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
disorientare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
使困惑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
rzucać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
смущать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
zaskakiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
кидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
спантеличити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
werfen, schleudern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
beunruhigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
бросать , метать , бросать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی